Feeds:
نوشته
دیدگاه

راه حل

می پرسین که راه حل چیه ؟

برای همین بدحجابی که نماینده های مجلس دارن سنگشو به سینه میزنن باید دلیلشو پیدا کنن

دلیلش هم به نظر من اکثرا تو جوونا (هم سن و سالای خودم) کمبود توجهه چون هیچ جایی وجود نداره که استعداد خودشونو در یه زمینه ای شکوفا کنن و بتونن خونمایی کنن و بهترین باشن میرن خودشو آرایش میکنن تا با قیافه شون خودنمایی کنن ! وگرنه جوونایی که تو یه زمینه ای موفقن مثلا نوازنده یه سازه یا یه شاعر خوبه یا شاگرد اول مدرسه است یا خیلی چیزای دیگه اون حس کمبود توجه ش برطرف میشه

برای این بچه هایی که الان تو سن بلوغن والا بلا قیلتر کردن سایت ها بی فایده است سایت نشد سی دی هست سی دی نشد خیابون هست خیابون نشد پسرای خوشگل تو مدرسه هست والا همه اینا رو دیدم و دلیل همشون از کنجکاویه چون تو مدرسه هیچکس پیدا نمیشه که بیاد درباره این مسایل حرف بزنه فقط میگن بد جیزه بعدشم واسه نماز حضور و غیاب میکنن که کفر آدمو در میارن

برای تن فروشی به نظر من یکی از دلایلش فقره و راه حلشو نمیدونم

آقا سرکوب کردن تو هیچ کاری جواب نمیده فقط بدترش میکنه

پست عصبی

چرا همه ی مسئولان (ببخشید ابله) ما فکر میکنید همه چیز رو با ممنوع کردن و قیلتر کردن و زور میتونن درست کنن ؟

 

چرا به جای حل مسئله صورت مسئله رو پاک میکنن ؟

 

چرا فکر میکنن اگه مبارزه با بد حجابی و در سطح پایینترش سخت گیری ها تو مدارس و قیلترینگ پیشرفته (!) بیشتر بشه باعث میشه که مملکت ما بشه گل و بلبل ؟

 

چرا فکر میکنن که عقل کلن و نمیرن با چارتا جامعه شناس و روانشناس هم حرف بزنن ؟

 

د آخه چرا یکی نیست به اینا بگه که چرا نمیرین مشکل این جوونا رو پیدا کنین ؟

 

چرا کمبودهاشون رو جبران نمیکنین که نیازی به این چیز ها نداشته باشن ؟

 

واقعا نمیفهمید که اگه روابط سالم رو افزایش بدید خود بخود روابط ناسالم از بین میره ؟

 

نمیفهمید که یه دختر و تازگیها یه پسر چون احساس نیاز داره میره صد قلم آرایش میکنه ؟

 

نمیفهمید که اجبار همه چیز رو بدتر میکنه و مردم ناراضی تر میشن ؟

 

فکر نکردین که چند سال دیگه با این همه جوون ناراضی و عصبی میخواین چکار کنین ؟

 

اصلا بی بند و باری بخوره تو سرتون برین به فکر معیشت مردم باشین که کسی مجبور به تن فروشی نشه

 

اگه به فکر بلوغ زود رس بچه هائید عوض قیلتر کردن سایت ها تو مدارس بهشون آگاهی بدین که از کنجکاوی نرن دنبال کثافتکاری

 

اگه نگران بی بندباری جوونائید برین اون فرهنگسراهای کوفتی تون رو درست کنین که چنتا جوون که میخوان کار فرهنگی کنن رو سنگ قلاب نکنن

 

اعتیاد هم که دیگه اصلا براتون مهم نیست !

 

حرف زیاده ولی دیگه اعصاب ندارم !

دکمه forward

اکثر سریالای ایرانی به شدت یکنواخت و کسل کننده ان درست مثل اکثر زندگی های ایرانی و تحمل جفتشون بدون دکمه فوروارد سخته !

پرفروشترین فیلم سال

از فیلمی که با نیم ساعت نگاه کردنش میتونی آخرش رو حدس بزنی خوشم نمیاد

 

واسه همین از فیلم 2012 و آواتار خوشم نیومد

بعضی ها برای در اومدن از زیر خط فقر از هر چراغ قرمزی رد میشن.

غصه خوردن ممنوع !

چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن که خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد.(بقره ۲۱۶)

به نظر من غصه خوردن حرامه حتی اگه منو متهم به گزافه گویی نکنین میگم که درخت ممنوعه بهشت هم غم بوده و خدا انسان رو بخاطر غصه خوردن از بهشت اخراج کرد نمیگم همه چی تقدیره ولی غصه خوردن برای اتفاقاتی که حتی نمی دونیم برامون مفید بوده یا مضر بی معنیه تو هر کاری تلاشتون رو بکنید و به خدا توکل کنید و اگه موفق نشدید ازش گذر کنید و به فکر بقیه خوشی های زندگی باشید

ای دل بیاموزی اگر راه درست عاشقی

با هر چه او قسمت کند صبر و مدارا می‌کنی

زندگی گذر کردن است

زندگی گذر کردن است

از نبودن ، به بودن

ما نیستیم آنجا که باید باشیم

وانجا که باید باشیم را خدا می داند

new things

درس خوندن من فرایند جالبی داره که خودم هم ازش سر در نمیارم !

ولی مهمترین چیزی که رو درس خوندن من تاثیر میذازه اشیای جدیده !

یعنی یه کتاب جدید ، یه دفترچه جدید ، یه روش جدید ، یه خودکار جدید ، یه میز جدید ، یه کتابخونه جدید ، یه درس جدید ، یه آهنگ جدید (من با آهنگ درس میخونم) یا هرچیز جدید دیگه منو یهو عاشق درس میکنه !

یعنی من رفتم کتاب 400 صفحه ای دیفرانسیل 1 رمزینه رو خریدم و تو یک ماه خوندم !

یعنی من با مداد زردی که تو کمد پیدا کردم نشستم یهو 40 صفحه دینی خوندم !

یعنی من روزای اولی که یه کتابخونه نزدیک خونم پیدا کردم روزی 6 ساعت میرفتم کتابخونه !

یعنی با آهنگ جدید با خستگی تمام ساعت 10 شب نشستم به درس خوندن

! جالبه نه ؟!

پ.ن:اگه نیستم باور کنید دارم درس میخونم

کلبه خونین (حسین بهلول)

من در اين کلبه که تمامش بوي سبز خون مي دهد
تنها مانده ام با يک شمع…
شمعي تهي از نور…
شمعي تهي از هيچ…
و هيچ  ، هيچ شده است اکنون در اين کلبه خونين …
هيچ مي وزد و مي نوازد سرانگشتان بي روح يخ کرده پايم را
مي وزد و بوي کافور مي آيد …
مي وزد و موسيقي برگ هاي زرد شده ي بهار را به گوش مي رساند
هيچ مي وزد …
سقف اين کلبه سخت سست و لرزان است
سنگين شده است !
درون اميال هاي الوار هاي  سقف سرخ فرو ريختن موج مي زند
اين کلبه ماندني نيست  !
اينگونه نگاهش نکنيد !
رنگ سبز خون ها سخت آشفته کرده خيال ميخ هاي سياه و لرزان را
قاب ها مي افتند…
عکس ها هم به خون آغشته شده اند …
رنگ به رخسار اين عکس ها نمانده
کجايند ؟ کجايند که ببينند اين ميخ هاي اطميناني که کوبيدند بر فرق سبز الوار ها
براي استواريشان چه مي کنند؟
حال سخت لرزان شده اند …
کجايند که ببينند ؟
و اينک هيچ معنا خواهد يافت …
شمع نور مي يابد براي راه نا هموار خويش
انگشتان جان خواهند گرفت…
برگ هاي زرد بهاري دوباره سبز مي شوند
اگر
اگر
و اگر اين الوار ها ياد ايام سبزي خود افتند…
ياد استواري خويس …ياد سرسبزي خويش…
نهال ها چشم دوخته اند به اين الوار ها…
خود را چه مي بينند؟
آيا روزي باز قطعه قطعه خواهند شد چون آن درختان کهن سال ؟
چشم هاشان خون باران است…
اي الوار ها ببينيد !

شعر از حسین بهلول

بعد از یک ساله شدن وبلاگ لذت من بودن تصمیم گرفتم که وبلاگ امن تری را برای نوشتن انتخاب کنم و اینجا را ساختم